روانشناسی فراخود

توسعه دانش و روش

برداشتی روانشناختی از فیلم شلاق

برداشتی روانشناختی از فیلم شلاق

اسم فیلم: شلاق -wiplash

کارگردان و نویسنده : دیمین شزل

بازیگران:

مایلز تلر /جی. کی. سیمونز / پل رایزر /ملیسا بنویست / آستین استول

تاریخ‌انتشار:

۱۰ اکتبر ۲۰۱۴

مدت زمان: ۱۰۶دقیقه

کشور: آمریکا

هزینه فیلم: ۳٫۳ میلیون دلار

فروش گیشه: ۴۹ میلیون دلار

جوایز:

برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای جی. کی. سیمنز

برنده جایزه اسکار بهترین صدابرداری

برنده جایزه اسکار بهترین تدوین فیلم

نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم

نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه اقتباسی

خلاصه داستان:

اندرو نیمن در هنرستان شیفر در حال یادگیری موسیقیست و تلاش می‌کند تا عضو بهترین گروه موسیقی هنرستان به رهبری ترنس فلچر شود که در یک ملاقات غیرصمیمی ناگاه استاد فلچر را می‌بیند و دیدار با او مسیرش را تغییر و ماجرای استاد ـ شاگردی شروع می‌شود.

●اندرو فردی درونگراست و بروز بیرونی ندارد، روابط اجتماعی‌اش ضعیف است و هیجاناتش را در خود می‌ریزد. دارای طرحواره اطاعت است و روش آن تسلیم است. و از نگاه یونگ شخصیت او هنایستوس و آپولوست.

● پدر اندرو متعادل و حامی او بود. هرچند بدون درخشش خاصی و همراه با بی‌خیالی .

دقیقاً اندرو به دلیل رفت و آمد با پدرش و الگو‌گیری از  او در این مورد، در سکانس آخر (خراب کردن اجرا و دیدن پدر) پس از ملاقات پدرش دوباره به صحنه برگشت و درخشید.

●فلچر خودشیفته است و پشتِ ماسکِ خودشیفتگی، حقارت‌های بزرگی مخفی شده و این را از حرفهای مداوم‌ او در مورد خودش و تاکید بر “من” در جمله‌هایش و خردکردن دیگران متوجه می‌شویم.

گویی تمام کائنات دور او می چرخند.او دائما خود را درست مطلق می‌بیند و از هر اشتباهی مبرّاست. او در واقع دوشخصیت پاره‌شده از هم دارد، یک خود واحد نیست و دقیقا در شخصیت دیگرش لحن صدا و حالت صورتش هم عوض می‌شود و عدم تعادل روانیش می‌رساند، در واقع فلچر در اینجا از مکانیسم جداسازی استفاده می‌کند.

 او دچار طرحواره های بی‌اعتمادی و سختگیرانه است. هنر و موسیقی مبنایی احساسی دارد اما فلچر خانواده، عشق و هر چیزی جز نواختن را مانع می‌بیند. او به مانند یک ربات می‌ماند، دقیقا حتی ثانیه ای دیرتر یا زودتر از ساعت ۹ وارد کلاس نمی‌شود.

 او تنها دلیلی که چارلی پارکر یک موسیقدان بزرگ شد را پرت کردن سنج از طرف جو مربیش می‌داند، در واقع از مکانیسم دلیل‌تراشی کمک می‌گیرد. به اندرو می‌گوید حرف مردم مهم نیست و مگر می‌شود برای رهبر یک گروه موسیقی که برای مردم می‌نوازد، حرف مردم اهمیتی نداشته باشد!!!

وقتی می‌گوید می‌خواهید آبروی مرا پیش مردم ببرید، با صحبت‌های خودش در تعارض است و مکانیسم فرافکنی را وارد می‌کند.

فلچر، مکانیسم جا‌به جایی خشم را بر روی دانش‌آموزانش استفاده می‌کند و مصداق عینی آن سکانس اعلام مرگ شان کریسی و بعد مبارزه‌ درآوردن تمام عیار ۳ درامر به مدت  ۴ ساعت برای انتخاب یکی از آنهاست.

فلچر به خوبی بازی با ذهن و روان آدم‌ها را بلد است.

● فلچر احساس گناه و عذاب وجدان نسبت به خونریزی‌ انگشتان هنرجویان و اضطراب‌های مشخص در چهره‌شان ندارد و حتی لحظه اعلام مرگ “شان کریسی” نمی‌دانیم دقیقاً برای چه متاثر است و کوتاه اشک می‌ریزد؟ آیا چون به “شان کریسی”  امیدوار بوده و فکر می‌کرده می‌تواند استاد “چارلی پارک” بعدی باشد و عمرش کفاف نداده ناراحت است ؟ یا غم سوگواری؟ یا احساس گناه و یا حتی همه این احساسات در کنار هم؟

●فلچر بر ذهن اندرو شلاق می‌زند و اندرو با ضرب‌هایش بر درام شلاق و خود را تخلیه می‌کند.

● اضطراب مثبت لازمه‌ی زندگی و پیشرفت‌هاست اما همین که زیاد و تبدیل به اضطراب منفی شود، اکثر انسان‌ها را به جای پیشرفت، از مسیر، خارج می‌کند.

●در این فیلم مربی، تربیت را تنبیه ‌محور می‌بیند.علاوه اینکه تربیت را بر محور رقابت ادامه می‌دهد تاحدی که نه تنها از لحاظ فیزیکی درامرها خون و عرق می‌ریزند، بلکه ازلحاظ روانی هم دیگر کشش ندارند.

●بهترین و موفق بودن، وقتی همراه با بیماری‌های روانی و فیزیکی و در نهایت، خودکشی باشد، در واقع ربات سازیست نه انسان سازی. این نوع تربیت برای تمام موجودات زنده جواب می‌دهد مثل یک اسب که تحت فشار آموزش و تنبیه خط پایان را رد می‌کند و برنده می‌شود.

فلچر، فقط به پایان فکر می‌کند در واقع او فقط آموزش می‌دهد و بهترین نتیجه را می‌خواهد و با این سیستم، جز نفرات کمی در مدرسه شیفر، بقیه موفق نمی‌شوند زیرا همه ی مدرسه نمی‌توانند اول شوند.

فلچر فقط به دنبال آموزش است نه پرورش. به همین خاطر لزوماً حتی اگر فلچر بهترین موسیقی‌دان و نابغه باشد نمی‌توان آن را در دیگر ابعاد زندگی هم موفق و در کل انسان نمونه‌ای دانست.

● اندرو بعد از تصادفش و آگاهی از خودکشی “شان کریسی” ، موسیقی را به طور کامل کنار می‌گذارد چون حالا او درک کرده که بهترین شدن و آدم معروف شدن به هر قیمتی نمی‌ارزد. به همین خاطر شاید حالا او دیگر نمی‌خواهد مثل قبل باشد. او بعد از بازگشت و دعوت به اجرای پایانی، به نیکول زنگ می‌زند، زیرا می‌خواهد ابعاد دیگر زندگیش را هم پیش ببرد.

● اندرو به طور مستقیم به بادی‌ریچ شدن، فکر می‌کند و نه درامر بهتر شدن، او تحت تاثیر شهرت قرار گرفته. کلام سر میز شامش که می‌گوید: “مهم این است که نامم باقی می‌نامد”، اشاره به همین مساله دارد.

● وقتی موفق می‌شویم دوست داریم که در تمام ابعاد زندگی موفق باشیم و وقتی هم که ناموفقیم باز هم در همه ابعاد زندگی اثر می‌گذارد.

اندرو هنگامی که به مرحله بالاتری از موسیقی رفته بود با نیکول قرار گذاشت و وقتی هم که رو به افول بود با نیکول بهم زد و تکرار همین موضوع را در پایان فیلم هم می‌بینیم، به این معنا که بین بخش‌های متفاوت زندگی نمی‌توانست تمایز قائل شود.

● نیکول آرکتایپ پرسفون و دچار طرحواره نقص و شرم است.

●آخر فیلم شاهد این هستیم که فلچر می‌خواهد از اندرو انتقام بگیرد و قبل از اجرا روحیه‌ی او را به هم می‌ریزد و نُت‌ها را هم به او نمی‌دهد، پس می‌توان گفت ساختن “چارلی پارکر” بعدی فقط هدف محض فلچر نبوده و چه بسا با رفتارهایش چارلی پارکرهای بعدی را نابود کرده است.

● فیلم به نوعی بر اهمیت تلاش تاکید  دارد، چون نه تنها در خانواده ی اندرو کسی هنرمند نبود بلکه این مهارت و نبوغ را مسخره می‌کردند‌. از خانواده به او ژنی منتقل نشده و حتی فردی نوازنده نبوده که صداها و نُت‌ها را بر حسب عادت شنیده باشد اما تلاشش برای کسب این نبوغ جواب می‌‌دهد.

● در فیلم ضمن تاکید بر نکات و صفات مثبتی مثل مداومت در کار و ملکه شدن آن در ذهن، زمان سنج بودن، اهمیت به خانواده و الگو گرفتن از آنها، مبارزه برای هدف مناسب، عدم الگوگیری محض، داشتن خلاقیت، به کسب مهارت و پرداختن به خواسته‌ها و آرزوها می‌پردازد.

● کات‌های سریع و کلوزاپ‌ها دقیق و درام‌های بالا روند فیلم را تند می‌کند و تدوین فیلم تحسین برانگیزاست.

مفاهیم

■طرحواره اطاعت: احساس فشار درونی برای سپردن کنترل خود به صورت افراطی به دیگران .

■ از نظر آرکی‌تایپهای یونگ، هفایستوس شخصیتی درونگرا، خلاق، سختکوش و متمرکز به کار، اما دارای ترس درونی، مطیع و وابسته به دیگران و ضعف در تصمیم گیری  است و با وسایلی که مربوط به صنعت و هنر می‌شود، در کارشان ارتباط بیشتری دارند نسبت به انسان‌ها.

■ آرکی تایپ پرسفون: آنها تصمیمات جدی نمی‌گیرند، توانایی‌ها و علایق خود را نمی‌شناسند و با افراد زیادی رابطه ندارند اما به آنها وابسته هستند. بسیار منعطفند و علاقمند و مستعد یادگیری.

■طرحواره بی‌اعتمادی و بدرفتاری: طرحواره‌ای است که در آن فرد به طور مستمر احساس می‌کند دیگران قصد ضربه زدن به او را دارند.

■ طرحواره معیارهای سختگیرانه: باور همیشگی فرد به اتخاذ معیارهای سختگیرانه و تلاش مداوم، درباره فعالیت‌ها و عملکرد خود، به جهت جلوگیری از مواجه شدن با انتقاد دیگران

■طرحواره نقص و شرم: در این طرحواره افراد فکر می‌کنند دیگران آنها را دوست ندارند و نمی‌خواهند با آنها ارتباط بگیرند پس از جمع فاصله گرفته و بیشتر تنها هستند.

 ■مکانیسم جداسازی:  در این مکانیسم فرد سعی می‌کند بخش‌های متعارض وجود خود را به طور جدا از هم نگه دارد و از رویارویی همزمان با آن‌ها اجتناب کند.

■مکانیسم دلیل تراشی: شخص کوشش می‌کند تا با استدلال‌های پذیرفتنی، رفتار و احساسات غیرموجه و توجیه‌ناپذیر خود را توجیه‌نماید.

■ مکانیسم فرافکنی: فرد به طور ناهشیار، احساسات یا تکانه‌های غیرقابل قبول خود را به دیگری نسبت داده و با این کار از رو به رو شدن با آنها اجتناب می‌کند.

■جابجایی: مکانیسم دفاعی روان شناختی است که در آن فرد احساسات منفی را از منبع اصلی خود به گیرنده کمتر تهدید کننده هدایت می‌کند.

دیدگاه‌ها ۰