برداشتی روانشناختی از فیلم فارست گامپ
نام فیلم: فارست گامپ
ژانر (موضوع) : درام، رمانتیک، کمدی
کارگردان: رابرت زمیکس
نویسنده: اریک راث
بازیگران: تام هنکس ،رابین رایت پن، گری سینایس، سالی فیلد، میکلتی ویلیاتمسون
امتیاز : ۸٫۸ در سایت IMDb
مدت زمان فیلم: ۱۴۱ دقیقه
سال انتشار : ۱۹۹۴
محصول کشور : آمریکا
بودجه: ۵۵ میلیون دلار
گیشه: بالاتر از ۶۸۳ میلیون دلار
شرکت سازنده: Paramount Pictures و The Steve Tisch Company و Wendy Finerman Productions
رده سنی : Tous publics
جوایز: برنده جایزه اسکار بهترین فیلم ،برندۀ جایزه اسکار بهترین کارگردانی ، برندۀ جایزه اسکار بهترین فیلنامۀ اقتباسی، برندۀ جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، برندۀ جایزه اسکار بهترین تدوین فیلم ، برندۀ جایزه اسکار بهترین جلوه های ویژه
خلاصه داستان:
چند برهه از زندگی فارست گامپ، فردی با ضریب هوشی پایین، ساده و مهربان که در وقایع تاریخی مهم آمریکا بطور اتفاقی حضور دارد و در مسیر زندگیش تاثیر میگذارد و تبدیل به فردی برجسته و شخصیتی میشود که در قلب مخاطب نفوذ میکند.
- این فیلم روشن کننده مسیر و انگیزه بخش است.
- ما شاهد عوامل مادی تکراری مثل رسانه، جنگ و گردهماییهای آزادی بخش و … در مقابل رشد معنوی هستیم.
● فیلم فارست گامپ در واقع منتقد آزمون های هوشیست و این را نشان میدهد که آزمونها منعطف نیستند و جملهی چرا دوستم نداری؟ و من احمق نیستم، پویایی ذهن فارست گامپ را نشان میدهد.
● از لحاظ انسان گراها بدلیل آنکه فارست در حال رشد و واکنش مثبت در برابر اتفاقات است بنابر این سالم است.
همچنین از لحاظ رشدگراها چون خلاقیت دارد و میتواند به دوران کودکی که بستر خلاقیت است برگردد، پس سالم است.
● فارست مشغول کاری میشود و هدفش دقیقاً انجام کار است نه منفعت و سود ناشی از آن که بیانگر اراده و تلاش او به عنوان نقش اول فیلم است ولی رسانه و جامعه برای انجام یک کار نتیجه و سود آن را میسنجند.
● فارست شرایط را خیلی سطحی بررسی میکند و توانایی هایش را می شناسد و طبق آنها عمل می کند مثل دویدن هایش که اول بیمعنی است اما او را به درجات بالایی می رساند. راه حل های او ساده ولی برایش ارزشمند هستند. تطابق دادن شرایط و استفاده از تواناییها، موفقیت را نتیجه میدهد.
● او به اطرافیانش و حتی مخاطبین فیلم درس امیدواری میدهد مانند ستوان دن؛ فارس امیدوار و خستگی ناپذیر است . فارست از کوچکترین چیزها امید به زندگی و زیبایی می سازد ؛مثل خوردن بستنی و نوشابه ، اهمیت به جشن کریسمس و دوستان، پینگ پنگ، فوتبال و دو
● اینکه مثل دیگران نیست را پذیرفته و در واقع اصلا این موضوع برایش اهمیتی ندارد و بهانه ای نمیآورد. او حتی نیازی به الگوگیری از بزرگان را هم ندارد. گامپ خود الگو میشود و کافیست فقط کسی به او جرقهای بدهد تا آن را تبدیل به شعلهای کند مثل ماجرای شرکت میگو.
حتی برخلاف دیگران که انسانهای معروف و بزرگی را میبینند عجیب برخورد میکنند، او دیدار با رئیس جمهور را نقطه عطف نمیداند و با رئیس جمهور مانند بقیه رفتار میکند و به خاطرش قبل از دیدار خود را آمادهی اتفاقی مهم نمیکند و در ملاقات دستپاچه و مضطرب نیست.
● این ماجرا خیلی ساده است ، او باید خودش باشد و در زندگی اش، با همهی شرایط و موانع و گرفتاریها، طبق سبک خودش، تا جایی که ادامه دارد، تلاش کند، نایستد و ادامه دهد. او ثابت می کند که شرط یک زندگی خوب و موفق، شرایط بر وفق مراد و هوش بالا نیست.
او به جای پرداختن به حواشی و میان برها و راه های فرعی که مدعیان زرنگی و باهوشی از آنها استفاده میکنند و به نتیجه نمی رسند، از راه اصلی و ساده جلو میرود و موفق می شود.
فارست با اصالت کارها را انجام میدهد و اصالتش حاصل معنویت و رشد آن است. پس خودش کاری را که باید، انجام میدهد و نظر دیگران هم برایش مهم نیست، چه کار او را بپسندند و چه نپسندند او ادامه میدهد؛ حتی در موقعی که در ایستگاه اتوبوس داستانش را تعریف میکند و پیرزن بیمحلی میکند.
اگرچه در مراحل بعدی کارهای او بزرگ داشته میشود و دیگران هم او را تشویق و تمجید میکنند.
●یکی از دلایل موفقیت فارست، ایمان و یقین داشتن به کارها و تصمیماتی بود که میگرفت و این را هم از مادرش یادگرفته بود. بر خلاف ستوان که بعد از جنگ مدام از معلولیت و وضعیتش ناراضی بود و یا جنی که به اعتیاد و خودکشی اقدام کرده بود.
● او از انجام دادن هر کاری لذت میبرد به همین دلیل از کار خسته نمیشد بلکه کار و مسابقاتش را به چشم یک تفریحی که باید درست انجامش بدهد، میدید.
● برای موفق بودن حتما نباید بهترین بود .فارست در قایق حتی دست راست و چپ خود را هم تشخیص نمیدهد ولی از صنعت میگو میلیاردها درآمد کسب کرده و فرد موفقی میشود.
● فارست به دنبال معنا و زندگی نمیگردد بلکه معنا و زندگی را به وجود میآورد، به جای شعاردادن به عمل دست می زند. بنابراین چون بدون پیچیدگی عامل است و به چیزی که میگوید ایمان دارد، کارهایش برای مردم لذتبخش بوده و تاثیرگذار.
● او رهایی اولیه را وقتی قلدرهای مدرسه به او بد و بیراه میگفتند و دنبالش کرده بودند (موقعیت آسیبزا) و همان زمان که جنی گفت:” فارست بدو” و آهنهای آتل از پایش جدا شد، تجربه کرد و از آن به بعد همواره از دویدن به عنوان ابزاری برای رهایی و پشت سر گذاشتن گذشته و حمل نکردن مصیبتها با خود، استفاده میکرد مانند دویدن چندسالهش پس از ترک جنی.
● فیلم با چرخش پر شروع میشود، پر نماد سبکی و رهایی است ، مثل فارست که مشکلات را با خود حمل نمیکندو ساده و رهاست .
● فارست از کودکی تا بزرگسالی تغییری نمیکند و رفتارهایش همان گونه ساده است. او مثل یک کودک تفسیری از اتفاقات زندگی ندارد و آدم ها را قضاوت نمیکند و در ایستگاه اتوبوس به توصیف زندگیش میپردازد. مثل جملهش در مورد ترور جان کندی و برادرش:” یکی بدون دلیل به اون رییس جمهور نازنین درون ماشین شلیک کرد و بعد از چند وقت به برادر کوچکش هم شلیک کرد. برادر بودن باید سخت باشه”
● عامل انگیزش برای رسیدن به موفقیت در فیلم وجود ندارد و شاید بتوان گفت خود فعل کار باعث انگیزه است.
● او در تمامی نقشها شامل پسر، دوست، همسر، پدر و شهروند موفق ظاهر شده.
● عشق مادر فارست به او باعث رفع شدن موانعی مانند آزمون هوش، مدیر مدرسه، مشکلات جسمی و پذیرفتن شرایطش میشود و در کنار این موارد مفاهیم معنوی او را نیز رشد میدهد.
● تاثیر شدید والد را میبینیم که حتی با وجود نقش کمتری که در فیلم دارد اما تا آخر فیلم اثرات و دیالوگ های مادر فارست را در قالب چند اصل میبینیم. در واقع مادر، او را آموزش نداده، بلکه او را تربیت کرده است.
● عقده ی ادیپ فارست نسبت به مادرش کاملا واضح است مخصوصا جایی که از منزل آنها خارج میشود.
● دیالوگ مادر که میگوید: “ضعف در یک زمینه باعث پیشرفت در زمینههای دیگر میشود” یک جملهی کاملا علمی است. برای مثال ما در بچههای اتیستیک ، نابینایان و ناشنوایان میبینیم که با وجود نبود یک حس و ضعف زمینهای ، حس ها و استعدادهای دیگر قوی تر است .
● فارست از مادرش عشق ورزیدن را یاد گرفته اما جنی تکلیفش با عشق مشخص نیست و برخلاف ادعایی که دارد و به فارست میگوید:” تو از عشق چیزی نمیدونی” ولی در اصل معنای عشق را خودش نمی داند.
● جنی از تروماهای پدرش و فارست از ضعف هایش به هم پناه می برند و رابطه ای به جز رابطه والد و فرزند را با هم تجربه میکنند. جنی در بزرگسالی هم به فارست مسائل را آموزش میدهد و فارست هم در خطرناکترین و مهلکترین صحنه ها باعث نجات و هدایت جنی میشود و همچنان حامی اوست مثل موقعی که مانع اجرا در کنسرت میشود.
● فارست اصلا اشتباهات جنی را نمیبیند مثلا در صحنهی کنسرت جنی، در واقع اوتصویری ایده آل از خوبیها و چیزی که از جنی میپسندد را میبیند و به صرف آنکه می بیند جنی به رویایش یعنی خوانندگی رسیده، خوشحال میشود.
● جنی تنها راه ارتباط و تایید دیگران را همان تروماهای ایجاد شده توسط پدرش و از طریق بدنش میبیند و خود را همیشه قربانی در نظر می گیرد. جنی همیشه سعی می کند در رابطهش با فارست فاصله را حفظ کند، او خوشبختی فارست را بهانه میکند، اما ترس از آسیب و محافظت از خود باعث این دوری میشود.
فارست، جنی را در رابطه قربانی نمیکند بنابر این جنی به او به عنوان دوست ایمان دارد، نه شوهر و همین سبب ترک کردن او می شود.
● جنی پول و شهرت را ملاک ازدواج و عشق میداند و وقتی جنی ملاکهای اولیه را امتحان میکند و به بن بست میخورد با فارست ازدواج میکند.
● پرندههای بالای قبر جنی میتواند اشاره به همان جمله ی آرزوی پرواز جنی باشد.
جنی معتقد به جنبش جمعی آزادیگرایانه اما در اسارت است اما در مقابل فارست بتنهایی رشد میکند و به مقام بالایی میرسد.
● بالاترین نیاز فارست گامپ ، عشق است.
● در حالت چهرهی فارست، غم و شادی مشخص نیست.او حالت چهرهی دیگران را هم خوب، تشخیص نمیدهد و توانایی برقراری ارتباط چشمی ندارد، در چمدانش تمام وسایلی که از کودکی به آنها علاقه دارد، همراهش هست. جملاتش اکثرا کلیشهای و تکراریست و تحلیلی از کلمات و جملات ندارد. درست مثل افراد اوتیسم
● مکانیسم های دفاعی متفاوتی را در فیلم شاهد هستیم از قبیل: سرکوب کردن هنگام دویدن ، جابه جایی هنگام که حتی اسم قایق را جنی میگذارد، وارونه سازی هنگام سربازی چون از جنگ و قلدری بدش میآید اما سرباز برتر میشود، والایش در هنگام پینگپنگ، فوتبال آمریکایی و دویدن.
● فارست اعتراض و قضاوتی نسبت به رفتارهای جنی و ستوان دن و اطرافیانش ندارد. با خودش و داشتههایش سازگاری دارد و از فرق داشتن با دیگران خودش را سرزنش نمیکند، پذیرش تنهایی و محدودیت خود، نمونهی دیگری از سلامت روان وی است.
مُهر تایید دیگر سلامت روان گامپ این است که او بخاطر نشستن در اتوبوس کنار جنی در کودکی تا آخر عمر از او سپاسگزار، به قولهایش وفادار است و دروغ نمیگوید.
او مرگ را میپذیرد(مادرش هم میگفت مرگ هم قسمتی از زندگیه) و هر چند در سوگ همسر و مادرش غمگین میشود اما زندگی او مختل نمیشود.
اصل دیگر نگاه وجودی، یعنی پذیرش گذشته هم در دیالوگ” حرکت کن و گذشته را پشت سر بگذار” نمایان است. جملهی احمق کسی هست که کارهای احمقانه انجام میده گویای آگاهی از کارهای خود و سپس انتخاب آگاهانه اوست.(سکانس نجات جان انسانها)
او کاری که درست و به آن آگاه است انجام میدهد در صورتیکه ستوان دن سالها بعد، بابت نجات جانش از او تشکر میکند.
او به جنی میگوید من میتوانم همسر خوبی باشم، من میدونم عشق چیه باید گفت او چون خودش و تنهایی را پذیرفته حالا میتواند ارتباط بهتر با دیگران برقرار کند و عشق بورزد.
او سرنوشت را هم میپذیرد، چه سرنوشت با اختیار رقم بخورد و چه مثل نگاه ستوان دن با جبر، فارست این موضوع را پذیرفته و میداند که سرنوشت نامعلوم است، درست مانند یک جعبهی شکلات.
او به هیچ تجربه ای نه نمیگوید، از انجام هرکاری نمیترسد و در کسب تجربه های جدید گشوده است و اینگونه است که استعدادهایش هم کشف میشود.
● او در مورد فرزندش نگران است که شبیه خودش نباشد، چون نمیخواهد تمام سختیهایی که از جامعه به او تحمیل شده، برای فرزندش هم پیش بیاید.
تعاریف
عقده ادیپ: اصطلاحی است که در مراحل رشد روانی ـ جنسی توسط فروید، روانکاو مشهور بیان شد مبنی برگرایش جنسی ناخودآگاه کودک به والد غیر همجنس که عامل حسادت و رقابت پسر به والد هم جنس و در صورت نبود والد هم جنس ، تمامی افراد مذکری که میتوانند با کودک در این زمینه به رقابت و تحریک حسادت او بپردازند.
مکانیسمهای دفاعی: شیوههایی هستند که افراد بهطور ناخودآگاه در برابر رخدادهای اضطرابآور و تهدید زا به کار میبرند، تا از خود در برابر آسیبهای روانی محافظت کنند. این نظریه توسط فروید مطرح شد.
مکانیسم دفاعی جابه جایی : تغییر مسیر از موضوع اصلی به سوی یک هدف جایگزین و تخلیه ی احساسات در موقعیت و شخصیت دیگر
مکانیسم دفاعی والایش: جابه جا کردن احساسات غیرقابل قبول و رفتار های مخرب به سمت رفتار های درست و قابل قبول اجتماعی
مکانیسم دفاعی وارونه : رفتار متضاد با افکار و احساسات واقعی
مکانیسم دفاعی سرکوب: دورنگه داشتن و پنهان کردن افکار آزاردهنده و موقعیت های آسیب زا
اوتیسم: نوعی اختلال عصبی تکوینی است که بصورت، مشکلات جدی در تعاملات اجتماعی، مشکلات جدی در ارتباطات کلامی و غیرکلامی، رفتارهای تکراری و علایق محدود در فرد بروز و ظهور می یابد. همچنین واکنشهای غیرمعمول به محرک حسی و تأکید فرد بر حفظ ثبات و روالهایی خاص در زندگی، از نشانههای شایع این اختلال است.