روانشناسی فراخود

توسعه دانش و روش

برداشتی روانشناختی از فیلم نهنگ

برداشتی روانشناختی از فیلم نهنگ

نام فیلم: نهنگ

سال تولید:۲۰۲۲

کارگردان: دارن آرونوفسکی

نویسنده: ساموئل دی هانتر

بازیگران: برندن فریزر، سیدی سینک، هانگ چائو، سامانتا مورتون

فیلم‌بردار: متیو لیباتیک

شرکت تولید: پروتوزا پیکچرز

مدت زمان فیلم: ۱۱۷ دقیقه

کشور سازنده: ایالات متحده

هزینهٔ ساخت فیلم: ۳ میلیون دلار

فروش گیشه: ۳۶٫۶ میلیون دلار

جوایز: اسکار بهترین بازیگر مرد و بهترین گریم و مدل مو، نامزد بهترین نقش مکمل زن، نامزد بهترین نقش مرد و بهترین نقش مکمل زن و بهترین گریم و بهترین فیلمنامه اقتباسی در جوایز بفتای

خلاصه داستان: مرگ چارلی، معلم کلاس آنلاین که به دلیل چاقی گوشه‌گیر است و توانایی فعالیت روزمره خود را هم به سختی دارد نزدیک است و به دنبال اصلاح و جبران رابطه‌اش با دخترش است.

تحلیل روانشناختی: فیلم ترکیبی است از موضوعات روانشناسی، دین و فلسفه. اکثر لوکیشن فیلم در خانه است که با هنرنمایی داستان و بازیگران، بیننده از آن خسته نمی‌شود و نوع فیلمبرداری ۳×۴ که فضای پر از فشار روانی چارلی را برای مخاطب ملموس‌‌تر می‌کند.

فیلم مصداق بارز فرق زیستن با زندگی کردن است. چارلی هر روز نفس می‌کشد و ظاهرا زنده است اما زندگی نمی‌کند. از فرصت پدریش استفاده نمی‌کند، استعدادش در نویسندگی به شکوفایی نرسیده و این کشتن یک استعداد و یک زندگی و حتی یک خانواده‌ست.خودکشی صرفا کشتن خود در لحظه نیست ، چارلی دقیقا با نمادی که بقای زندگیست – غذا – به سمت مرگ خودش می‌دَوَد و از خود انتقام می‌گیرد. او دقیقا راهی را برای مرگ انتخاب کرده که معشوقه‌اش از همین راه اما بالعکس خودش را به سمت مرگ برد (از لحاظ فلسفی زیاد خوردن بلعیدن زندگی دنیوی و پس زدن زندگی معنویست.) به بیمارستان نمی‌رود زیرا با پس‌انداز پولهایش می‌خواهد برای دخترش، الی جبران کند. او شدیدترین مجازات را برای خودش در نظر گرفته. به همین دلیل چارلی خدا را تنبیه‌گر و خود را مقصر می‌دانست، مقصر در مرگ معشوقه‌اش، پاشیدن خانواده‌ش ، اوضاع فلاکت‌بار خودش و… .

به همین دلایل با اینکه از ریشه‌ی کودکی چارلی با خبر نیستیم اما احتمالا می‌توان گفت چارلی دچار طرحواره تنبیه است هر چند که کارگردانِ فیلم به دین و خدا نگاهی وسواس‌گونه دارد اما در آخر برخلاف نظرش، نشان می دهد که زندگیِ بدون معنویت و دنیوی مطلق هم رضایتمند و موفق به نظر نمی‌آید و پر از مشکلات اساسی است.

وقتی چارلی عصبی و ناامید می‌شود به پرخوری می‌افتد و غذا می‌تواند آن را آرام کند (به علاوه دیدن فیلم‌های‌ جنسی) در اصل سیستم روانی انسان اینکار را برای محافظت از خود در برابر اتفاقات غیرقابل تحمل و سخت انجام می‌دهد. حتی حالت خوردن چارلی که هنرنمایی بازیگرش را می‌رساند، کاملا مضطربانه به نظر می‌آید و خفه شدنش هم مصداق همین مورد است (جالب است که بدانیم پرخوری از گناهان کبیره مسیحیت است). چارلی گرفتار اختلال پرخوری عصبی است. در سکانسی که نشان میدهد شکلات را نمی‌خورد پس به زنده‌ماندنش امید دارد سپس وقتی در مورد نارسایی قلبی سرچ می‌کند و اضطراب می‌گیرد، دوباره رو به خوردن می‌آورد و بعد صدای گنجشک و دیدن یک منظره‌ی امیدوارکننده که مجددا چارلی از خوردن دست می‌کشد و به جای آن به تمیزی و نظافت و غذا گذاشتن برای گنجشک مشغول می‌شود.

چارلی زندگی ایده‌آل را برای دخترش زندگی ای می‌بیند که مردم به دخترش اهمیت بدهند و بالعکس. با توجه به انتخاب متفاوت سبک زندگی او، احتمالا در زندگی خودش یا به آن نرسیده یا از دست داده.

چارلی با ترک دخترش دچار شرمساری و احساس گناه شده است او بعد از انتخاب معشوقه‌اش ارتباط خود با مردم را کمتر کرد و موجب از دست دادن زندگی ایده‌آلش شد و با مرگ آلن زندگی را برای خود بی معنا و پوچ می‌کند.

چارلی هم مانند بقیه انسان ها بعد از مرگ عزیزشان دچار سوگ شده است اما طرز سوگ های هر انسان با دیگری متفاوت است . به طور کلی برای بعضی ها سوگ پیچیده می‌شود. علائم سوگ با افسردگی فرق دارد و نباید این دو را با هم یکی دانست اما سوگ مخصوصاً سوگ طولانی ممکن است منجر به افسردگی بشود.

چیزی که بیشتر از همه در چارلی مشخص است بروز یکی از علائم احساسی و هیجانی سوگ ، یعنی خشم زیاد است. از آلن به خاطر مرگ وحشتناکش ناراحت است اما چون عاشق اوست و دیگر هم نمی‌تواند خشم را به او بروز دهد ، این خشم را به خودش برمی‌گرداند و با علائم افسردگیِ سوگ نمود پیدا می‌کند.

چارلی خودش در زندگی به موفقیت نرسیده اما تجربه هایی دارد که سعی می‌کند با آنها به دیگران کمک کند. در مورد نوشته‌ای که مدام تکرار می‌شود و آخر سر مشخص می‌شود نویسنده‌ی این قطعه الی ست .

نهنگ استعاره از چارلی و ناخدای ایهب استعاره از الی است. الی نهنگ یا همان پدرش را بی احساس می‌داند و خشم الی نسبت به پدرش که بدون حمایت بابا بزرگ شده (پایش را نهنگ قطع کرده) مشهود است. هر چند می‌داند انتقام از چارلی هم او را خوشحال نمی‌کند. سپس زندگی نهنگ ها را در داستان بخش دور از غم این داستان می‌داند و فیلم به عقب برمی‌گردد و صحنه ای که هنوز در کنار هم هستند را نشان می‌دهد و او می‌گوید:” یاد زندگی خودم انداخت، سپس باعث شد احساس شادی کنم” یعنی زندگی با چارلی قسمت کوتاه و شاد زندگی الی بوده است. هر چند علت اینکه چارلی این متن را هم دوست دارد مشخص نیست، به علت زمان قبل از جدایی و پاشیدن خانواده‌ست یا مفهوم قطعه که شبیه زندگیشان است یا ذوق نویسندگی دخترش؟

 نگاه چارلی به دخترش عجیب و طبق گفته زنش بسیار خوشبینانه است. او فقط به یک بعد موفق الی نگاه می کند و کارهای نابهنجار او مثل لو دادن توماس و قرص خواب آور در لیوان پدرش را اصلاً در نظر نمی گیرد و دلیلش این است که از مکانسیم انکار استفاده‌ می‌کند تا از شرمساری و احساس گناه خود کم کند.

آرونوفسکی کارگردان با به تصویر کشیدن بی احترامی نسل جوان به والدین؛ تکنولوژی؛ بی تحرکی؛ غذاهای مضر فست فودی؛ دور از خانواده زندگی کردن و… به نقد سبک زندگی امروز می‌پردازد.

این فیلم نشان می‌دهد که برخلاف جمله‌ی زمان “همه چیز رو حل می‌کنه” و “زمان بخوره می‌گذره” ، اگر پرونده‌ای بسته نشود حتی اگر زمان طولانی‌ای هم بگذرد،درست نمی‌شود. فقط شاید نوع بروزش فرق کند مثلا گریه روزهای اولیه‌ی سوگ چارلی برای الن ،به خشم تبدیل و پرخوری افراطی جای آن را گرفته، یا مری همسر سابق چارلی که معلوم است هنوز او را دوست دارد و چون از چارلی خشم دارد، اجازه‌ی ارتباط دخترش با چارلی را نمی‌دهد مخصوصا که دخترش مشکلاتی دارد و نمیخواهد چارلی فکر کند که او مادر بدی بوده و جلوی چارلی حقیر شود.

چارلی در اول فیلم می‌گوید تغییرها باعث شفاف شدن ایده ها می‌شود. و در آخر فیلم خواهیم دید زمانی که چارلی تمام زندگی و انتخاب‌هایش را می‌پذیرد بدون آنکه از کلمه‌ی همیشگی “متاسفم” استفاده کند، جرئت باز کردن دوربین کامپیوتر و ارسال ایمیل نظر واقعیش را می‌کند. هر چند که زمانی این جرئت را پیدا می‌کند که می‌داند به زودی می‌میرد و اینجا پایان کار است و در واقع مرگ نیروی محرکه ی پذیرش و جرئت این رفتارها می‌شود.

الی دچار طرحواره ی انزوای اجتماعی است. خود را به گروهی یا جامعه‌ای متعلق نمی‌داند، دوستی ندارد، در درون خود احساس تنهایی می‌کند که می‌شود ریشه ‌ی آن را در متفاوت بودن خانواده‌ش مخصوصا شخصیت پدر با دیگران دانست. الی نه تنها جامعه گریز است ، بلکه جامعه‌ستیز، نابهنجار و پرخاشگر محسوب ‌می‌شود. او به پدرش قرص خواب آور خفیف می‌دهد، توماس را لو می‌دهد، مادرش را دور می‌زند. بروز طرحواره‌ی انزوای اجتماعی گاهی به صورت مردم آزاری است.

به نظر چارلی هم دچار طرحواره انزوای اجتماعی است چون چاقی آن یک شاخصه‌ی بیرونی متفاوت است و به خاطر آن گوشه‌گیر شده؛ هم دچار طرحواره‌ی نقص و شرم است به دلیل ویژگی های درونی (حتی نوع انتخاب پارتنرش) و از کلمه‌ی همیشگی متاسفم که میگوید، مشخص است و یا وقتی که از الی و توماس می‌پرسید من حال بهم زنم؟

توماس و اضطراب ‌هایش هنگام مواجه چارلی به دلیل انتخاب متعارضش کاملا مشهود است تا جایی که در قسمت پایانی فیلم وقتی چارلی به توماس نزدیک و نزدیک تر می‌شود، اضطراب توماس زیاد و زیادتر می‌شود در حدی که فریاد می‌زند بس کن و به او می‌گوید تو حال بهم زنی چون نتوانسته چارلی را با تمام ابعاد شخصیتی‌اش بپذیرد و وقتی در مورد همان بُعد متعارض صحبت می‌شود اضطراب وجودش را      فرامی‌گیرد.

شخصیت‌های فیلم خاکستری هستند.

چارلی: دخترش را به عشقش ترجیح داده، به خودش صدمه زده، اما هنوز دم از عاطفه می‌زند و می‌‌خواهد با پول درمانی که انجام نداده و نوشتن مقاله، زمانی که برای الی نگذاشته را جبران کند و به فکر برقراری ارتباط با دخترش است.

الی: در بالا از شخصیت های نابهنجار و پرخاشگر الی گفتیم تا جاییکه به حیوانات هم رحم نمی‌کند اما باز هم با توجه به بی‌بهره بودن از حضور پدر به او حق می‌دهیم که اینگونه باشد. حتی الی از یک طرف دلش می‌خواهد از پدرش انتقام بگیرد و از طرفی دلش نمی‌خواهد بمیرد، از طرفی پدرش را دوست دارد و خودش را در ثانیه‌های پایانی زندگی پدرش به او می‌رساند و برای او نگران است، از سمت دیگر به او قرص خواب آور می‌دهد و حاضر به گفت‌وگوی کوتاه با او نیست و این رفتارهای دوسوگرایانه الی کاملا مورد قبول بیننده است.

توماس: او دروغ می‌گوید و نقش بازی کرده تا فقط یک جا پیدا کند اما پس از بخشش توسط خانواده‌ش باز هم نگران چارلی است.

مری(مادر الی): سال‌ها اجازه‌ی دیدار دختر و پدر را نمی‌ دهد و از دخترش بدگویی می‌کند، اما با این وجود بدلیل ترک کردن چارلی و فروپاشی خانواده به او حق می‌دهیم. از آلن خوبی می‌گوید ، با وجود سختی‌هایی که کشیده باز هم نگران چارلی است و به او محبت می‌کند ، با توجه به بی‌احترامی‌های فرزندش هنوز به فکر اوست.

 لیز: کمتر می‌توان گفت او شخصیتی خاکستری است و در واقع نقشی مثبت دارد اما با وجود تمام کمک کردن ها و حمایت هایش، با دادن خوراکی‌های ناسالم به چارلی، در این مرگ تدریجی دخالت دارد و آدم‌های کنار چارلی یعنی توماس و الی را به هر بهانه‌ای از او دور می‌کند و بدبین است.

مفاهیم:

سوگ: مصیبت و اندوه و غم حاصل از فقدان هرچیزی و مرگ

افسردگی: اختلال خُلقی که بر فکر، احساس و رفتار تاثیر و باعث بروز مشکلات عاطفی، ذهنی و جسمی می‌شود به طوریکه کارهای روزمره فرد مختل می‌گردد.

طرحواره انزوای اجتماعی: در این تله فرد خود را از اجتماع جدا می‌داند و یا فکر می‌کند که متفاوت است و با جامعه فاصله دارد.

طرحواره نقص و شرم: به شدت فرد احساس بی‌ارزشی می‌کند چون درون خودش را پر از عیب و نقص می‌داند.

طرحواره تنبیه: اعتقاد به اینکه در برابر اشتباهات، چه خود فرد، چه دیگری، فرد خاطی باید به شدت مجازات و تنبیه شود و رحمی در کار نیست که در نتیجه به خشونت یا خشم منجر می‌شود.

مکانیسم انکار: مکانیسم دفاعی که وقتی ذهن انسان توان مواجهه با واقعیت را ندارد، وقتی رویداد، رفتار یا شخصی برای فرد ناخوشایند و تنش‌زا و تهدید کننده باشد از آن استفاده می‌کند. ؛ به خاطر همین در جهت تضاد با واقعیت نمود پیدا می‌کند. و به خودی خود یک بیماری محسوب نمی‌شود چون روان انسان از این طریق از خود محافظت می‌کند.

دوسوگرایانه: واکنش، احساسات یا عقیده‌ی پاردوکسیکال و متضاد و شدید نسبت به یک شخص و یا اتفاق در یک زمان که باعث تردید در ادامه یا برقراری رابطه ‌می‌شود.

دیدگاه‌ها ۱