روانشناسی فراخود

توسعه دانش و روش

ارتباط بیگانه ساز

ارتباط بیگانه ساز

ارتباط بیگانه ساز نوعی از ارتباط است که باعث فاصله عاطفی و بی‌توجهی میان افراد می‌شود، که در نتیجه روابط را ضعیف و ناپایدار می‌کند.

 

نگارنده:

فائزه امیدوار
رزومه

ارتباط بیگانه ساز

قضاوت اخلاقی: یکی از شایع‌ترین شکل‌های ارتباط بیگانه ساز قضاوت اخلاقی است.

قضاوت اخلاقی یعنی: تفکرغلط ما از چیزهایی که متناسب با باورهای ما نیستند. این قضاوت اغلب این‌طور بیان می‌شود: مشکل تو این است که بسیار لجبازی، تو مغروری، آنها پرخاشگرند، او خیلی مسخره است و انتقادکردن، تحقیرکردن، سرزنش کردن، ایرادگیری، توهین کردن، برچسب زدن و… همه شکل‌هایی از این نوع قضاوت هستند.

هیچکس به جز خداوند از درون انسان‌ها آگاه نیست پس قضاوت نکنید تا قضاوت نشوید! “زمانی که قضاوت می‌کنید شما نیز قضاوت می‌شوید.

به هر حال، ارتباط بیگانه ساز، ما را در دام انواع قضاوت‌ها و پیش‌داوری‌های غلط یا نادرست می‌اندازد.

براساس قضاوت اخلاقی، تعیین می‌کنیم چه کسی مسئول یا بی مسئولیت، باهوش یا نادان، خوب یا بد، و… است و زمانی که با کسی روبرو می‌شویم بدین سبب او و رفتارش را قضاوت می‌کنیم. مشکل آنجاست که ما یاد نگرفته ‌ایم که نباید براساس میل شخصی ارتباط برقرار کنیم؛ یعنی لزوم ندارد آنچه که در درون‌مان می‌گذرد را به طرف مقابل ابراز کنیم. عادت کرده‌ایم، زمانی که با افراد یا رفتارهایی برخورد می‌کنیم که دوست نداریم یا متوجه منظوری نمی‌شویم آن را غلط برداشت کنیم! اگر کسی از ما کاری بخواهد یا رفتاری با ما داشته باشد که تمایلی به آن نداشته باشیم آن را ناشایست می‌دانیم.

نمونه‌هایی از قضاوت اخلاقی:

اگر موقع رانندگی کسی ناگهان جلوی ما بپیچد آن را کودن خطاب می‌کنیم! وقتی که از چنین زبانی استفاده می‌کنیم، بدین ترتیب، هم فکر و هم ارتباط برقرار می کنیم؛ یعنی به این فکرمی‌کنیم که دیگران چه مشکلات اخلاقی و رفتاری دارند که تا این حد، زشت و ناپسند رفتار می‌کنند. بهتر است به جای آن‌که به خواسته‌ها و نیازهای برآورده نشده خود توجه کنیم به میزان نادرست بودن آنها متمرکز شویم!

مثلا: در چنین روابطی اگر خواهرم توجه و محبت بیشتری از آنچه که به او می‌دهم بخواهد، او وابسته و نیازمند است.” اما اگر من توجه و محبت بیشتری از او بخواهم سرد و بی‌عاطفه است.” اگر دوستم بیشتر از من به جزئیات توجه کند، ایرادگیر و وسواسی است درصورتی که اگر من بیشتر از او به جزئیات توجه کنم، او شلخته و بی نظم است.” در واقع این مدل برداشت از رفتارها و گفتار دیگران به معنای بیان نیازها و ارزش‌های خودمان است. نتیجه‌گیری از رفتار و گفتار دیگران در واقع بیان نیازها و ارزش‌های خودمان است.

نتیجه گیری:

زمانی که ما نیازها و درخواست های خود را در قالب حل کردن موضوع  بیان می‌کنیم، در واقع دفاع و مقاومت کسانی را که رفتارشان برای ما مهم است را افزایش می‌دهیم. چنانچه آنها برداشت ما مبنی بر غلط بودنشان را قبول و بپذیرند که مطابق ارزش‌های ما عمل و رفتار کنند، احتمالاً این کار را درنتیجه ترس، اضطراب، گناه و شرم انجام می‌دهند.

به طور کلی هنگامی که مردم، نه از روی رغبت و نثار محبت ، بلکه از روی ترس، گناه و شرم مطابق با ارزش‌های ما رفتار کنند ، دیر یا زود با نتایج آن یعنی: کاهش حسن نیت آن‌ها که با اجبار از ارزش‌های ما پیروی کرده‌اند، مواجه خواهیم شد.

از سوی دیگر آنها نیز با عواقب خشم فروخورده خود که ناشی از ترس، گناه، شرم و… بوده است روبرو و این عمل سبب کاهش عزت نفس‌شان نیز می‌شود.

برقراری کردن ارتباط با دیگران

بر خلاف آن‌چه در نگاه نخست به‌ نظر می‌رسد، کار ساده‌ای نیست.ممکن است در اطرافتان کسانی را دیده باشید که درگیر ارتباط‌های نادرست هستند!کافی است کمی به مفهوم ارتباط فکر کنید: ارتباط و تعامل انسانی یعنی « ما می‌خواهیم بخشی از دانش، نگرش یا رفتار طرف مقابل را تغییر دهیم.» یا « طرف مقابل می‌خواهد دانش، نگرش یا رفتار ما را تغییر دهد».برخی از ارتباطات راه محبت کردن را مسدود می‌کند.

بعضی از شیوه‌های برقراری ارتباط با دیگران ما را از صحبتی که در سرشان است بیگانه و دور می‌سازد.

بسیار مهم است که ما  قضاوت اخلاقی را با قضاوت ارزشی اشتباه نگیریم!

همه ما انسان‌ها بر اساس فضایل اخلاقی چون صداقت، امانت داری، صلح‌جویی، صبر و… که آن‌ها را در زندگی مهم می‌دانیم اصول یا انتظاراتی را می‌سازیم که براساس آن ها به قضاوت ارزشی می‌پردازیم. درواقع قضاوت ارزشی انعکاس عقاید ما به زندگی است؛ در صورتی که قضاوت اخلاقی زمانی است که دیگران با اخلاق، رفتار و عمل خود قضاوت‌های ارزشی ما را زیر سوال می برند و تایید نمی‌کنند. به طور مثال: خشم و عصبانیت بد است، اگر ما از زبان نثار محبت استفاده می‌کردیم؛ یاد می‌گرفتیم که نیازها و ارزش‌هایمان را با صراحت و شفاف بیان کنیم، و به جای اینکه بگوییم خشم و عصبانیت بد است، می‌توانستیم بگوییم: من نگران استفاده از خشم و عصبانیت برای حل تفاوت‌ها و اختلاف ها هستم و حل مشکلات انسانی را به روش های دیگری می پسندم.

ریشه بسیاری از خشونت‌ها چه کلامی، روانی یا جسمانی در میان دوستان، همکاران، اعضای خانواده و… مربوط به این طرز تفکر است، که علت اختلاف را یا کوتاهی و اشتباه طرف مقابل می‌دانیم یا هر دو طرف توانایی این را نداریم که به خود و دیگران به عنوان فردی آسیب پذیر نگاه کنیم؛ چیزی که فرد ممکن است درک کند، از آن واهمه داشته باشد، در آرزوی آن باشد، از دست داده باشد و…

نوع دیگری از قضاوت، مقایسه کردن است

اگر کسی می‌خواهد زندگی خود را تلخ کند، کافی است یاد بگیرد چطور خودش را با دیگران مقایسه کند! وقتی درگیر مقایسه می‌شویم احساس بدبخت بودن‌مان شروع می‌شود و بعد از آن افسردگی به سراغ‌مان می‌آید. آنچه اهمیت دارد؛ این است که این نوع تفکر چنان قدرتی دارد که راه محبت ورزیدن به خود و دیگران را مسدود می‌کند، اینکه من از زوایای مختلف موفقیت‌های دیگران، ویژگی‌های ظاهری آنان، وضعیت زندگی‌شان و… را با خود مقایسه می‌کنم، کیفیت روابطم با اطرافیانم تغییر خواهد کرد، تفکراتم منفی می شود، آرامشم تحت تاثیر قرار می گیرد و درنهایت به احساس نارضایتی از زندگی ختم می شود.

انکار مسئولیت: نوع دیگری از ارتباط بیگانه ساز است.

ارتباط بیگانه ساز چنان بر آگاهی و شناخت ما سایه می‌اندازد که فراموش می‌کنیم؛ این خود ما هستیم که مسئول نحوه تفکر، احساسات و اعمالمان هستیم. ” استفاده از برخی کلمات و جملات شناخت ما را از مسئولیت فردی‌مان نابود می‌کند.” استفاده متداول از کلمه “باید” در جمله‌ای مانند: “بعضی از کارها را تو باید انجام بدهی، چه دوست داشته باشی چه نداشته باشی ” به معنای چشم پوشی کردن از مسئولیت فردی در مقابل کارها است.

اصطلاح ” این احساس را در من ایجاد کردی” در جمله “به خاطر تو احساس گناه می‌کنم” مثال مشخص تری است از چگونگی استفاده زبان در انکار مسئولیت فردی در برابر احساس و تفکری که دارد. در این جمله، گوینده به جای پذیرش مسئولیت احساس گناه خود، آن را به شخص دوم نسبت می‌دهد.

فرض کنید دو دوست به نام‌های سارا و مریم با هم به خرید رفته‌اند. سارا یک لباس گران قیمت می‌خرد و بعد از آن احساس گناه می‌کند. به جای اینکه مسئولیت احساس خود را بپذیرد، به مریم می‌گوید: “به خاطر تو احساس گناه می‌کنم. تو بودی که من رو تشویق کردی این لباس رو بخرم.”
در این مثال، سارا به جای اینکه بپذیرد خودش تصمیم به خرید لباس گرفته است، مریم را مسئول احساس گناه خود می‌داند. این کار به او اجازه می‌دهد تا از پذیرش مسئولیت خود و احساس ناخوشایندی که دارد، اجتناب کند.

ما انسان‌ها مسئولیت خود را نسبت به کارهایمان به دلایل مختلفی انکار می‌کنیم.

دلایل مبهم و عوامل غیرشخصی: بنا به وضعیت ما، بنا به تشخیص بیماری، به دلیل سابقه خانوادگی و…

دلایل تربیتی: من معمولاً صبح‌ها دیر از خواب بیدار می‌شوم چون عادت کرده ام.

دلیل دستور مافوق: من امروز به مشتری دروغ گفتم چون مدیرم این را از من خواسته بود.

به دلیل فشارگروه: من سیگار کشیدم چون همه سیگار می‌کشند.

دلیل قوانین و مقررات اداری: من باید تو را به خاطر این اشتباه محدود کنم چون این از قوانین اداری است.

 به دلیل نقش های جنسیتی،اجتماعی و سنتی: من از کار کردن و سر کار رفتن بیزارم، اما مجبورم که بروم چون من همسر و پدر خانواده هستم.

دلیل محرک های غیرقابل کنترل: در برابر هوس خوردن شکلات نمی‌توانم مقاومت کنم و وسوسه می‌شوم. و…

به مثال زیر توجه کنید:

مادری معتقد است کارهایی در زندگی هستند که هر کس باید آن‌ها را انجام دهد، چه دوست داشته باشد و چه نداشته باشد! و از نظر من اشکالی ندارد که به فرزندانم بگویم کارهایی وجود دارد که آنها باید انجام دهند. مثل کاری که من مجبورم هر روز انجام دهم و آن غذا پختن است. در صورتی که من از غذا پختن متنفرم و دوست ندارم که چنین کاری را انجام دهم؛ اما ۲۰ سال است که هر روز آشپزی می‌کنم، حتی روزهایی که بیمار هستم. چون آشپزی یکی از کارهایی است که فقط باید انجام شود!

زمانی که از این مادر خواسته شد به خانواده‌اش اعلام کند که دیگر آشپزی نخواهد کرد، فرزندانش احساس رضایت داشتند و گفتند بالاخره دیگر سر هر وعده غذایی غر نمی‌زند….!! اما این مادر با توجه به شرایط خانواده، نپذیرفت که غذا درست نکند، پس به او پیشنهاد شد، به جای آن‌که بگوید من مجبورم هر روز آشپزی کنم، بگوید من انتخاب می‌کنم که برای فرزندانم غذا بپزم.

نکته قابل تامل مثال فوق این است که ما می توانیم زبان و اصطلاحاتی را جایگزین اصطلاحات مبتنی بر اجبار کنیم. زمانی که برمسئولیت‌مان برای نوع رفتار، تفکر و احساس خود آگاه نیستیم خطرناک خواهیم بود و به ارتباط‌هایمان آسیب می زنیم.

درخواست آمرانه:

یکی دیگر از صورت‌های ارتباط بیگانه ساز درخواست آمرانه است، که محبت را مسدود می‌کند و شنونده در صورت پیروی نکردن از درخواست آمرانه به گونه آشکار یا پنهان با تنبیه و تهدید می‌شود.

این نوع ارتباط در فرهنگ ما بسیار رایج است. به ویژه در میان افرادی که صاحب قدرتند! بسیاری از والدین، علی الخصوص والدین کنترل‌گر نیز از این روش استفاده می کنند. “والدینی که عادت کرده اند با درخواست عامرانه، فرزندشان را وادار به انجام کاری کنند و درنهایت فرزندشان با تنبیه به این نتیجه برسد که ای کاش آن کار را انجام داده بودم! اما این یک روش کاملا احمقانه است که ما با تنبیه می‌توانیم آن‌ها را وادار به انجام کاری کنیم و نهایتا این خود ما هستیم که باید آرزو کنیم و بگوییم ای‌کاش تنبیه را اجرا نکرده بودیم و به روابطمان آسیب نمی‌زدیم، چرا که ما هرگز نمی‌توانیم دیگران را به انجام کاری مجبور کنیم.”

اکثر ما انسان‌ها به جای این‌که یاد بگیریم چگونه بر احساسات و نیاز‌های‌مان آگاه شویم، از زبانی استفاده می کنیم که ما را به مقایسه کردن، برچسب زدن، و قضاوت‌ کردن تشویق می‌کند. ‌

این یک واقعیت است که ارتباط بیگانه ساز تا عمق وجود ما ریشه دوانده است و استفاده از زبان اشتباه، بایدها و اجبارها کاملاً این مسئله را تایید می کند.

ذات انسان از نثار و دریافت محبت لذت می‌برد. با این وجود در طی زندگی گونه‌های مختلفی از ارتباط بیگانه ساز را یادگرفته‌ایم و این آموخته‌ها باعث می‌شوند ما به گونه‌ای حرف بزنیم و رفتار کنیم که به خود و دیگران آسیب برسانیم .

مهم‌ترین نوع از ارتباط بیگانه ساز :

نوع مهمی از ارتباط بیگانه ساز قضاوت اخلاقی است که اشاره به اشتباه و بدی در وجود افرادی دارد که متناسب با ارزش‌های ما عمل و رفتار نمی‌کنند. گونه های دیگر، مقایسه کردن،انکارمسئولیت و درخواست آمرانه است که می‌تواند راه محبت کردن به دیگران و حتی خودمان را نیز محدود کند.

ارتباط بیگانه ساز آگاهی ما را از اینکه خود مسئول احساسات، تفکرات و اعمال‌مان هستیم را از بین می‌برد و محبت را مسدود می‌کند.

دیدگاه‌ها ۰